فصل دوم | گاهی وقت‌ها، به چشم‌هایت هم نمی‌توانی اطمینان کنی | قسمت چهل و چهارم


جویس می‌گوید: «هر دو به صورتشان شلیک کردند، بنابراین اوضاع وحشتناکی بود. «باتنبرگ بیشتر، پاتریس؟»

پاتریس در حالی که کف دستش را بالا می‌گیرد، می‌گوید: «هیچ جایی برای گذاشتن آن باقی نمانده است». "من در حال حاضر نیمی از باتنبرگ هستم."

کریس می‌پرسد: «خودکشی قتل؟» "یا قتل مضاعف؟"

ران می گوید: «قتل مضاعف». هیچ تفنگی در اطراف نمانده است، نه؟ چند گیزر وارد شدند -

دونا می‌گوید: «یا زن،» و از مادرش سر تأیید دریافت می‌کند.

قدری، یا فلان پرنده، تازه وارد شده، و باز شده، کابلامو. سرها بر باد رفته تو آن را برای کسی آرزو نمی کنی.»

جویس می گوید: «این روزها زنان بیشتری مردم را می کشند. "اگر زمینه را نادیده بگیرید، نشانه واقعی پیشرفت است."

دونا پاهایش را زیر او جمع می کند. آن وقت همه اینها چطور پیش می رفت؟ نمای مثبت: چهره الیزابت وقتی متوجه شد که پاتریس و دونا مادر و دختر هستند. که او توانسته بود آن را مخفی نگه دارد. الیزابت از داشتن اسرار دیگران متنفر بود. نقطه ضعف: مجبور به تماشای مادرش و کریس در حال اجرای برنامه برای پنج شنبه کلوپ قتل. زانوها کنار هم روی مبل نشستن. دست زدن، بوسیدن، غوغا کردن. دونا می‌خواهد هر دوی آنها شاد باشند، اما نیازی به تماشای شادی آنها ندارد. او حتی نمی خواهد در مورد خوشحال بودن آنها بشنود. تا زمانی که آنها خوشحال هستند، این تمام چیزی است که او نیاز دارد. و آنها خوشحال به نظر می رسند، اینطور نیست؟ چه می شد اگر این رابطه واقعاً کار می کرد؟ چه می شد اگر دونا معجزه می کرد؟

و آنها قبلاً تلاش کرده بودند؟ کریس می پرسد آنها اینجا را امتحان کرده اند؟

الیزابت می گوید: «یک نفر سعی کرد داگلاس را بکشد، بله. "این کار را خراب کرد و پاپی سرش را برداشت. خداوند او را مورد آمرزش قرار دهد.'

جویس می‌گوید: «امید داشتم تو و دونا بیایند و تحقیق کنند. اما آنها در عوض سو و لنس را از MI5 فرستادند.

الیزابت می گوید: «نه اینکه ما هرگز نام افسران MI5 را فاش نکنیم، جویس».

جویس می گوید: «اوه، من فقط به کریس می گویم. "آشکارساز نباش."

من فقط قانون اسرار رسمی را بررسی می کنم، جویس، و ببینم که آیا این قانون وجود دارد یا خیر.

جویس می‌گوید: «به هر حال، آنها برای شما دو نفر وصله نیستند. "سو یک ماهی سرد است. مثل الیزابت، اما بدون گرما. اما می توانید ببینید که او به او احترام می گذارد.»

رون می‌پرسد: «سران، لیزی، تو بودی؟»

و بعد لنس بود. طاس، اما کاملاً خوش تیپ، و حلقه ازدواج وجود نداشت. به هر حال، من می توانم شماره او را برای تو بگیرم، دونا؟

قرار ملاقات با یک جاسوس کچل؟ دونا می‌گوید خوب، این به نظر لذت بخش است. او روز دوشنبه قرار ملاقات گذاشته بود. پروفایل او گفته بود که او یک مربی غواصی است، که برای دونا به نظر آلفا بود. البته، او پروفایل را اشتباه خوانده بود، و به همین دلیل با یک مربی رانندگی رابطه جنسی بسیار ناامیدکننده ای داشت. او همچنین این اشتباه را مرتکب شده بود که این موضوع را به مادرش و کریس گفته بود و آنها یک روز میدانی داشتند. مامان در مورد چرخ دنده اش شوخی کرده بود و کریس گفته بود: "آیا قبل از بیرون کشیدن در آینه خود نگاه کرد؟" دونا لیوان شراب خود را پایین می آورد.

الیزابت می‌پرسد: «دوست داری عکس‌هایی از صحنه جرم ببینی؟»

کریس می گوید: بله، لطفا.

الیزابت می گوید: در عوض به چیزی نیاز دارم.

کریس می‌گوید: «اینجا می‌رویم.

ما فقط می خواهیم موارد زیر را بدانیم. یکی، چند وقت است که شما دو نفر با هم قرار می گذارید؟

کریس می گوید: «به تو ربطی ندارد.

«این عکس‌ها از هر زاویه ممکن است. زخم‌های ورودی، زخم‌های خروجی، وسایل مختل شده در اتاق.

پاتریس می گوید: «شش هفته».

الیزابت می گوید: متشکرم. دو، فکر می‌کنید این به کجا می‌رود؟ فکر می‌کنم وقتی می‌گویم شما یک زوج دوست‌داشتنی به نظر می‌رسید، به جای همه ما صحبت می‌کنم.»

زمانی که جویس و رون سر تکان می دهند، دونا مریض بودن را تقلید می کند.

پاتریس لبخند می زند. «خب، بیایید آن را یک روز در یک زمان مصرف کنیم، درست است؟ من از دیروز لذت بردم، امروز در حال تفریح ​​هستم و مشتاقانه منتظر فردا هستم.

او همان پاسخ را به ابراهیم داده بود، زمانی که او، دونا و کریس قبل از آمدن به او در بستر بیمارش ملاقات کرده بودند. او عمداً با نوه ران در حال بازی Minecraft بود، اما آنقدر به بالا نگاه کرده بود که می‌گفت: «از نظر تئوری، من یک یا دو چیز در مورد عشق می‌دانم. و این یک پاسخ بسیار سالم به نظر می رسد.

دونا که می‌خواهد موضوع را عوض کند، می‌پرسد: «در ازای شما چهار نفر شایعاتی دارید؟» "به غیر از اینکه سه نفر تیرباران شدند؟"

الیزابت می‌گوید: «خب، جویس یک روز هفته گذشته برای ناهار گوردون پلی‌فر را در اطراف داشت.

جویس می گوید: «او در حال راه اندازی مجدد وای فای من بود.

ران که اکنون یک لیوان شراب دیگر پایین می‌آورد، می‌گوید: «شرط می‌بندم که او بود.

«عکس‌ها؟» به کریس یادآوری می‌کند.

الیزابت انگشتش را بالا می گیرد و سپس به کیفش می رود. «به طور خلاصه تلفنم را گم کردم، اما بوگدان آن را برای من پیدا کرد.» او عکس‌هایش را مرور می‌کند و آن را به کریس می‌دهد. "اینجا، شما دو مرغ عشق می توانید نگاه کنید."

کریس گوشی را جلوی خود می گیرد و آن را کمی به سمت پاتریس می گیرد. او چند عکس را ورق می‌زند و گهگاه صفحه را برای بزرگ‌تر کردن جزئیات می‌چسباند.

پاتریس می گوید: «شغل حرفه ای.

کریس می گوید: «می خواستم این را بگویم!

پاتریس می‌گوید: «ذهن‌های بزرگ مثل هم فکر می‌کنند» و کریس را می‌بوسد. دونا چشمانش را گرد می کند و آنقدر بلند زمزمه می کند که «اتاقی بگیر» که فقط جویس بشنود. جویس می خندد. دونا به او نمره پنج با احتیاط می دهد.

کریس می‌گوید: «هرچند چه افتضاح است.

دونا می‌گوید: «بگذار ببینم» و دستش را دراز می‌کند.

پاتریس می گوید: «او همیشه بی تاب بود. "با تثبیت کننده ها دوچرخه سواری نمی کنم، در استخر بازوبند نمی بندم." ما داخل و خارج از A&E بودیم.

دونا گوشی را از مادرش می گیرد و شروع به مرور عکس ها می کند. در حالی که به دو جسد، زن جوان و پیرمرد خیره می شود، از گفتگوی اطراف خود خارج می شود. جویس در کودکی درباره دونا می‌پرسد، رون در حال درخواست شراب بیشتر است، مادرش در مورد گوردون پلی‌فر می‌پرسد. آیا همه چیز همانطور که در این عکس ها به نظر می رسید بود؟ چیزی درست نبود در ملاقاتی که با مربی رانندگی داشت، او یک خالکوبی به خط چینی روی بازویش نشان داده بود و او از او پرسیده بود که این خالکوبی چیست. او هیچ ایده ای نداشت، فقط از ظاهر آن خوشش آمده بود. دونا برای اینکه سعی کند قبل از اینکه دوباره رابطه جنسی برقرار کند و او بتواند در نهایت از او بخواهد که آنجا را ترک کند صحبت کند، از آن عکس گرفته بود و آن را از طریق یک برنامه ترجمه قرار داده بود. مشخص شد که روی خالکوبی نوشته شده بود "متن نمونه - پیام شما اینجا می رود".

گاهی اوقات همه چیز فقط برای نمایش بود، فقط درست به نظر می رسید. تا اینکه نگاهت را به آنها تغییر دادی. دونا گوشی را زمین می گذارد.

"می دانم که به این موضوع فکر کرده اید، اما آیا کاملا مطمئن هستید که این داگلاس است؟"

الیزابت می گوید: بله. من به آن فکر کرده ام. حالا ما با آن دوربین مداربسته کجا هستیم؟

کریس می‌پرسد: «چه دوربین مداربسته؟»

سروصدایی دارد. یک نفر جلوی در جویس است.