اگر همراه با جمعیت زیادی سفر کنید احتمال زنده ماندنتان بیشتر خواهد بود. رفتارها واگیردار هستند، سعی کنید آنها بین همه افراد پخشکنید. حتی اگر خودتان متوجه نباشید، همیشه در حال تأثیر گذاشتن روی رفتار اطرافیانتان هستید. معنای این حرف این است که اگر اطرافیانتان همتغییر موردنظر شما را در دستور کار قرار دهند، ایجاد تغییر بهمراتب سادهتر خواهد شد. معنای دیگرش این است که اگر خودتان تنها کسی هستید که در رفتارتان تغییر ایجاد کردهاید در این صورت ایجاد تغییر بسیار دشوار خواهد بود.
برای اینکه تغییرات پایدار در خودتان ایجاد کنید، باید عادتهای تازهای ایجاد کنید که با مسیری که میخواهید در آن حرکت کنید هماهنگ باشد. یکی از روشهایی که برای ساختن عادتهای تازه و بهتر وجود دارد این است که محیط پیرامونتان را تغییر دهید تا عمل کردن بر اساس عادتهای جدید آسانتر از رفتار کردن بر اساس عادتهای قدیمی شود. این روش کمک زیادی به شما میکند اما برای اینکه واقعاً عادتهای جدیدی ایجاد کنید، باید چارچوب ذهنی محکمی هم برای این عادتهای جدید بسازید.
اگر میخواهید افراد تغییر کنند یا باید مسیر روشنی پیش رویشان قرار دهید یا انگیزه و عزمشان را تقویت کنید. بهاینترتیب میتوانید مسیر تغییر را به سادهترین شکل ممکن پیش ببرید. باید یک مسیر سراشیبی برای افرادتان ایجاد کنید و آنها را در آن هل دهید. موانع را از سر راه کارکنانتان بردارید و نشانههایی در مسیر قرار دهید که به آنها اعلام کند در حال نزدیک شدن به مقصدشان هستند. بهطور خلاصه باید مسیر را برای آنها ترسیم کنید.
موضوع اگر تغییری که میخواهید اجرا کنید را بهجای اینکه بر اساس پیامدها پیش ببرید، بر اساس هویتتان جلو ببرید، در این صورت این هویت تبدیل به مانعی در برابر تغییر خواهد شد. اما اگر بتوانید هویتی خلق کنید که با این تغییرات کاملاً متناسب باشد و افراد را وادار کنید که هرروز با این هویت زندگی کنند، در این صورت این هویت جدید همچون نیرومحرکهای برای پیش بردن تغییرات عمل خواهد کرد.
یکی از راههای تحریک کردن افراد برای اقدام به کاری، این است که به آنها نشان دهیم رسیدن به هدف چندان دور از دسترسشان نیست و تا حدی هم به آن نزدیک شدهاند. بهاینترتیب فرد انگیزه بیشتری برای تلاش خواهد داشت. یک روش دیگر برای انگیزه دادن به افراد این است که با شکستن یک تغییر عمده و بزرگ به بخشهای کوچک و قابل مدیریت فرد را ازنظر ذهنی آماده کنیم. ابتدا افراد را برای انجام کارهای کوچک آماده کنید، پس از مدتی آنها، تکانه لازم برای انجام تغییرات بعدی و پیش بردن کار را پیدا خواهند کرد.
برای ایجاد تکانه لازم برای تغییر، باید احساسات افرادتان را هم مانند ذهن منطقیشان راضی نگهدارید. شما میتوانید پروژههای مختلف را بهصورت یکسان و بدون تغییر اجرا کنید اما زمانی که افراد با مشکلات این پروژهها آشنا شوند، دیگر نمیتوانید بهاینترتیب کار را ادامه دهید.
همیشه زمانی که افراد میدانند قرار است اوضاع به چه شکلی دربیاید و چرا تلاش برای آن ارزش دارد، ایجاد تغییر سادهتر خواهد بود. بهترین راه برای ایجاد چنین شفافیتی، این است که تصویر روشنی از مقصدی که قرار است به آن برسید به دیگران نشان دهید.
هر فردی برنامههای روزانه منظمی دارد که دستکم در بخشی از روز (و در برخی موارد در بیشتر اوقات بهصورت خودکار آنها را انجام میدهد. هنگامیکه از افراد میخواهید چیزی را تغییر دهند، باید مراقب باشید که گزینههای پیش رویشان بیشازحد زیاد نباشد، چراکه با انجام این کار فقط باعث سردرگم شدن آنها میشوید. برای ایجاد و تثبیت یک تغییر باید تغییرات موردنظرتان را برای آنها بنویسید و همهچیز را تا حد امکان ساده نگهدارید.
ذهن منطقی ویژگیهای منحصربهفردی دارد، بهخوبی میتواند به چیزهای مختلف فکر کند، برنامهریزیهای دقیق انجام دهد و راه رسیدن به آینده روشن را مشخص کند. اما یک یا دو نقطهضعف مهم هم دارد. افراد بسیاری بهسادگی در دام «فلج تحلیلی» که در آن یک مشکل بارها و بارها از زوایای مختلف موردمطالعه و بررسی قرار میگیرد، گرفتار میشوند. اما هرگز برای حل آن اقدامی انجام نمیدهند. علاوه بر این ذهن منطقی همیشه دنبال مشکلات میگردد و توجه کمتری به موفقیت دارد.